غم زمانه خورَم یا فراق یار کِشم...
دیشب که به قصد خُفتن به بَستر همی شدم، فکر و خیالم چونان به تشویش کشاند که تفألی به دیوان حضرت حافظ زدم...
دیشب که به قصد خُفتن به بَستر همی شدم، فکر و خیالم چونان به تشویش کشاند که تفألی به دیوان حضرت حافظ زدم...
گفتم: آسمان جّرر خورده آغا
پرسید: در کدام وادی سیر و سلوک میکنی؟
گفتم: وادیِ بیکارانِ درمانده و منتظران پَرکَنده...
در واقه از دیدگاه علم لینگوییستیک باید اِذعان کنم که احتمالاً منظور همان خَلاء بوده است. چرا که وقتی فشار بر آدمی فزون و نهایتاً مُستولی گردد، گرایش عجیب الوصفی به سمت خِلا دارد. ضمناًدر فیزیک کلاسیک هم، جسم با فشار بیشتر همیشه به سمت خَلاء گرایش دارد.
البته تفاوت این با علم فیزیک در آن است که انسانِ مُضطر در هر صورت این گرایش را دارد اما در فیزیک کلاسیک، این گرایش به جرم و خواص جسم نیز وابسته است.
پ.ن: قبلاً در مورد تاثیرات روحی و روانی عایده از مستراح بحث شده است.
من هم با چند قطره آب اطرافش را خیس کردم تا بداند که نمی داند. اما باز هم تکان نخورد. با شلنگ آب چند ضربه هم به او زدم که هوووی، پاشو فرار کن بدبخت. اصلا به طرز فجیع العجیبی در نقشش فرو رفته بود. لامصب تمرکزم را برای انجام هدف اصلیم از رفتن به مستراح از بین برده بود.
من هم با یک ضربه دوتا از پاهایش را قطع کردم بَلکم فرار کند اما... تکان نخورد که نخورد. فکر کنم از همان اول که مرا دید سکته کرده بود.
او را کُشتم. او قبلاً مرده بود.
او با خودش فکر می کند که اگر به شخصی نیازی ندارم، پس دلیلی به داشتن رابطه ی اجتماعی هم با او ندارم. اصلاً دلیلی ندارد جواب سلامش را هم بدهم. چون آنکه برتر است مّمّمّن هستم.
اما بیچاره ی مفلوکِ خاک بر سرِ نمی داند که کار انسان ها به دست دیگری است و ناظمِ نظاره گر.
ای بمییییرییییی
پ.ن: اینکه برای رسیدن به این مرتبه ی تخمیشن از عرفان و اخلاقیات، منظور از پست و مقام چه جایگاهی است، ارتباط مستقیم با سطح فکر و فرهنگو عقده های فرد مورد بحث دارد.